می خواهم گریه کنم!
وقتی که زبانت می گیرد
و مرا- لحظه ای- "شما " خطاب می کنی
من فاصله " شما "را با " تو "
چگونه باید پر کنم؟
درد یعنی
دستم آنقدر از تو کوتاه است
که همچون گنجشکی تیر خورده
در هوا پر پر می زند
و غمگین از لمس نکردن گونه هایت
بر خاک جان می دهد
درد یعنی
هیچ اتفاقی نمی افتد
جز دلتنگی که هر شب
خود را پرت می کند میان تار و پود روح من!
چه سخت میگذرد
این روزها . . .
که همراهش
هم پاییز باشد . . .
هم ابر باشد . . .
هم باران باشد . . .
هم دلتنگی باشد . . .
و هم غروب جمعه باشد . . .
تمامش را این سیگآر لعنتی میداند و می سوزد
اما این زندگی کآر خودش را میکند
واین زیر سیگآری
هی پر می شود
و هی خالی . . .
روزی می آیی...
روزی که دور نیست
یا شاید یکی از همین شب ها
وقتی با قرص های خواب آور
آرام آرمیده ام
می آیی با پیرهنی همرنگِ اقبالم
وقتی گل های سپید را
پای سنگی سیاه با بغض پر پر می کنی
روزی می آیی
روزی که دور نیست
یا شاید یکی از همین شب ها
خداحافظ...
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصهی تلخ جاده و آن راه بلند...
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
و من مبهوت رفتنت در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم و تو را بدرقه کردم...
کاش . . .
کاش قبل رفتن
دل بریدن را به من می آموختی
ای کاش یادم می دادی
دوباره عشق را در
درخشش ستاره ای دیگر پیدا کنم
..
رنجم می دهد نفس هایی که
از جانم می کاهد
و
غریبه هایی که با تلخـــ خند طعنه می زنند
به من و آرزوهای محال
کاش قبل رفتن
دل بریدن را به من می آموختی . . .
بدون کلامی که بوی اشک دهد …
فقط رفت
بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …
فقط رفت …
فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت :
راحت شدم …
آنقدر که با یـــــــــــــــــــــــــادت بوده ام،
با خــودت نبوده ام...!
هیس…
حواس تنهایی ام را،
با خاطرات باتو بودن،
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار،
لحظه ای آرام بگیرم…
تو اگر نبودی....
من اگر نمی دانستمت....
ماه زیبا تر بود...
شاید...!
آخر این... عاشقانه های من است...
که هر شب... چشمهایم به یاد تو...
بر تن ماه... حک میکند...
خیــره بـــِﮧ مَـــردُم نِشـــــَســتـﮧ اَم
تنهـــ ـــاے تنهـــــــا
نَـﮧ کَسے حالَم رآ مے پُرسَــــد
نَــﮧ کَسے هَوآ یَـــ ـم رآ دآرد
عـیب نَدآرد
سآلـ ــهآسـت بــِـﮧ ایــن زِنــدِگـے
عــآدت کـ ــرده اَم
شعــرهــای من ایـن روزهــا ...
قــبل از اینــکــ ه بــ ه دفتــر بــیایـند...
بــ ه چـشمــان تــو مــی رسنـد ...
ببــخش کــ ه بـی تــابـیِ واژه هــا ...
حــرف هــایـم را مــکـرر مـی کنــد ...